دل نوشته های من

ساخت وبلاگ
سلامبعد حدودا ۷ماه دوباره اومدم که بنویسم.. تو این شرایط بد، نمی دونم سا شایدم یه خوبی هایی داشته باشه به هر حال!همیشه این ماه رو دوست داشتم اوب از همه بخاطر اینکه متولد ماه اسفندم، و دوم بخاطر اینکه دم عید هست و کلی شور و شوق با خودش بهمراه داره! کلا از اون دسته آدم هایی هستم که واسه تولدم خیییلی ذوق دارم دل نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delneveshtehaaaam1 بازدید : 8 تاريخ : شنبه 28 خرداد 1401 ساعت: 6:08

امروز جمعه ۲۳ اسفند ۹۸ وارد ۲۷ سالگی شدم...راستش حس می کنم چقد زمان زود گذشت!! چقد زود بزرگ شدم این بزرگ شدن علاوه بر خوبی های زیادش بدی هایی هم داره، شاید اگه بزرگ نمی شدم الان پدربزرگم کنارم بود، و مادر بزرگم که به تازگی از دستش دادم پارسال این موقع پیشش بودم و بهم هدیه داد!! اما الان.... از خوبی هاش هم داشتن یه عشق که همیشه هوامو داشته و داره..امروز رو با هم جشن گرفتیم، مثل بچه ها کلیییی ذوق داشتم واسه تولدم آماده شدم رفتم دنبالش بخاطر این شرایط بد بیشتر تو ماشین بودیم کیک خریدیم بعدشم رفتیم کافه رستورانی که از قبل انتخاب کرده بودیم *مارینا* سفارش غذا دادیم، کلی عکس گرفتیم تا غذا رو آوردن دل نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delneveshtehaaaam1 بازدید : 159 تاريخ : شنبه 28 خرداد 1401 ساعت: 6:08

متعهد بودن؛چیزی نیست که همزمان با اسمی که توی شناسنامه ات میرود در درونت هم جا بگیرد...متعهد بودن به قلب آدم ربط دارد؛که تا نگاهت خواست به کسی بیوفتد قلبت یادآوری کند که جایِ کس دیگری را ندارد وپر شده دل نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delneveshtehaaaam1 بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 14 ارديبهشت 1399 ساعت: 17:51

همان نوازش اولین نگاهت 
فتح کرد مرا ....

چه نیازی به تاختن !!

دل نوشته های من...
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delneveshtehaaaam1 بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 4:05

چند روزی هست که خاطراتمو ننوشتم، یعنی حس نوشتن نداشتم.. حال دلم خوبه، اما دلم از این روزگار گرفته چقد سخت شده.. وقتی پدرمو می بینم که اینقد بخاطر ما زحمت می کشه، مامانم و داداشم هم همینطور میگم چطور ب دل نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delneveshtehaaaam1 بازدید : 29 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 3:37

یه وقتایی اینقد که یکیو دوس داری رو کوچیکترین کاراش حساس میشی..اینا از دوست داشتنه!یه وقتایی دوس داری همه ش نگاش کنی با نگات یه اسکرین بگیری از اون چشمای قهوه ای، از اون ته ریش دلبرانش، اون چند تا تار دل نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delneveshtehaaaam1 بازدید : 55 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 3:37

الان یک هفته ای هست که با خانواده اومدیم مشهد..

زیارت کردیمو جاهای تفریحی شو رفتیم، پارکو بازار رفتیم، خلاصه همه جاشو گشتیم دیگه..

چقد دلم واست تنگ شده، کاش میشد تو هم باهام بودی، کنارم بودی اینجوری دیگه خیییلی زیاد بهم خوش میگذشت!

انقد تو حرم امام رضا دعا کردم که نگو، امیدوارم قسمت بود همه دعاهام مستجاب شه!

امام رضا خودت هوامونو داشته باش! 

دل نوشته های من...
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : شنبه, نویسنده : 6delneveshtehaaaam1 بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 10:31

طرفای ساعت 8 بود که رسیدیم خونه.. حسابی خسته بودم، اول از همه رسیدنمو به عشقم خبر دادم بعدش یکمی خوابیدمو خستگی در کردم.. سفر خوبی بود فک می کنم 10روز کافیه، زیادم هست دیگه خیلی دلتنگ شده بودم دوس داشتم زودتر برگردیم.. الان یه حس ارامش دارم، حس خوبیه!

باید زودتر ببینمت.. دلم یه ذره شده!

دل نوشته های من...
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : شنبه, نویسنده : 6delneveshtehaaaam1 بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 10:31

من از فکر کردن به آینده ای که شاید تو ، توش نباشی میترسم .
از تصورِ اینکه شاید یه روزی برسه که از آخرین باری که باهات حرف زدم سال ها بگذره و من دستم به هیچ جا بند نباشه برای پیدا کردنت ، میترسم .
از اینکه شاید یه روزی حتی به عنوان دوستِ ساده ام هم نداشته باشمت ، میترسم .
من از تصور اینکه شاید یه روزی همدیگر رو برای همیشه گُم کنیم و تو جا بمونی تو گذشته
ولی من پرت بشم تو آینده ، میترسم ...
من بدونِ تو از همه چیز تو این دنیا میترسم .
پس هیچ وقت تنهام نگذار
حتی به عنوان یک دوست ...

دل نوشته های من...
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : بدون, نویسنده : 6delneveshtehaaaam1 بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 10:31

اینکه یک چیزی مال خود آدم باشد حس خوبیست اینکه بتوانی بگویی: "مدادم"، "دفترم"، "موبایلم"، "اتاقم" و هکذا اصلا چسباندن یک "میم کوچک ناقابل" به آخر کلمه ها، یک لذت عجیبی دارد لذتش توی حس مالکیت است اینکه بدانی صاحب اختیار و مالک یک چیزی هستی، به تو حس اتکا و استقلال و اعتماد به نفس می دهد اما اگر این "میم" کوچک ناقابل به بعضی کلمه ها بچسبد، آن حس لذت بخش و هیجان انگیز مالکیت، بیشتر تر می شود! اصولا آدمی از بدو تولد تا آخر "فاتحه مع الصلوات" دوست دارد مالک باشد! اینگونه است که اینهمه مشاور املاک و انجمن ملاکان و مالکین محترم و چه و چه توی دنیا پر شده اما از همه ی اینها که بگذریم یک وقتهایی کار بر دل نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : مالکیت, نویسنده : 6delneveshtehaaaam1 بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 10:31